اگر شما مهارت‌هایی را به حالت خودکار درآورید که نباید خودکار باشند، کیفیت عملکرد و تفکرتان را کاهش می‌دهید.
 

بهترین روش های بالا بردن هوش

1. علاقه‌تان را پیدا کنید: علاقه حافظه و خلاقیت را برمی‌انگیزد
“علاقه چیزی است که حافظه را بر می‌انگیزد. ما اکنون می‌توانیم روی گستره‌ی متنوع‌تری از اطلاعات حساب کنیم، و اکنون می‌توانیم مواجهه‌های اتفاقی خیلی بیش‌تری با دانش و آدم‌های دیگر داشته‌باشیم، بنابراین احتمالا خلاقیت‌تان افزایش چشمگیری خواهدداشت. اما در عین حال حقیقت دارد که اگر بخواهید هنگام رفتن به پیاده‌روی‌های طولانی جهش‌های خلاقانه‌ی قدرتمندی داشته‌باشید، و ناگهان ایده‌ای غیرمنتظره به ذهن‌تان برسد، باید دانش را عمیقا درونی کنید. برای فردی که می‌خواهد خلاق باشد ضروری است که با مفادی که به آنها فکر می‌کند گلاویز شود. بنابراین شما باید آن لحظات قطع ارتباط را داشته باشید که طی آنها بتوانید بدون حواس‌پرتی فکر کنید. هم‌چنین نیاز دارید بیش‌تر ایده‌پردازی کنید، مثلا بنویسید. این شیوه‌ای قدرتمند است که برای آن‌چه به آن فکر می‌کنیم در ذهن‌مان کدگذاری کنیم.

“چیزهایی که حواس‌مان را پرت می‌کنند باعث شده‌است اوضاع دشوارتر شود، اما تولید ایده آسان‌تر شده‌است. حتی بحث درباره‌ی موضوعات از طریق ایمیل روشی قدرتمند است که موضوعات را به اعماق ذهن‌تان ببرید. اگر بیش از حد به چیزهایی که برایمان مهم است نپردازیم، می‌توانید استدلال کنید که ما کمی خلاقیت را از دست می‌دهیم. در عمل من فکر می‌کنم وقتی آدم‌ها درگیر چیزی هستند، بیش از حد به آن می‌پردازند. بنابراین در واقع آن‌چه شما دارید یک مشکل فرهنگی است. من دوست دارم آدم‌ها بیش‌تر درگیر اکتشاف فضا باشند، بیش‌تر درگیر سیاست باشند، و این یک سوال قدیمی است که ‘چگونه آدم‌ها را به چیزهایی علاقه‌مند کنیم که موضوعات مهمی هستند؟’ این همان کاری است که من و شما سعی داریم انجام دهیم. ما دائم سعی داریم به واسطه‌ی عرضه‌ی علم به شیوه‌ای واقعا خوشایند آدم‌ها را به فکر کردن درباره‌ی آن اغوا کنیم. شما با عسل مگس‌های بیش‌تری را جذب می‌کنید.” علاقه تان را پیدا کنید و بدانید این روش واقعا یکی از علمی ترین روش های بالا بردن هوش است.
 
2. فقط از “رهبران فکری” یا نخبگان پیروی نکنید
“من فکر می‌کنم آن‌چه اکنون به واسطه‌ی اینترنت در حال رخ دادن است این است که نخبگان فرهنگی از فهمیدن این‌که علایق و اشتیاق انسان تا چه حد گوناگون است بهت‌زده هستند – و من احتمالا خودم را عضوی از این نخبگان می‌دانم چون نویسنده‌ای در نیویورک هستم. چون وقتی شما در یکی از این شهرهای ساحلی زندگی می‌کنید، فکر می‌کنید ‘اوه همه واقعا مشغول فلان موضوع هستند چون ما داریم درباره‌ی آن می‌تویسیم.’ اما بعد کشف می‌کنید که نه، نه، نه، آدم‌ها اصلا به آن اهمیتی نمی‌دهند!

“مثلا، اسکن کردن کتاب‌ها (تبدیل کتاب‌ها به نسخه‌ی الکترونیکی) ما را قادر می‌سازد ببینیم آدم‌ها واقعا چه کتاب‌هایی را می‌خوانند. نیویورک تایمز فهرست کتاب‌های پرفروش‌اش را بر اساس کتاب‌هایی که واقعا فروش می‌روند گردآوری نمی‌کند، بلکه این فهرست را بر اساس تعدادی از کتاب‌فروشی‌های گزینش شده در بازارهای نخبگان انتخاب می‌کند، چون آنها کسانی هستند به آنها اهمیت می‌دهد- رهبران فکری، یکی از نفرت‌انگیزترین عباراتی که در ۱۰ سال اخیر ابداع شده‌است. رهبران فکری.

“اثبات شده‌است که مردم تعداد بسیار زیادی کتاب‌های مسیحی و کتاب‌های خودارتقایی می‌خرند، درست است؟ بنابراین به محض این‌که متوجه می‌شویم یک فرد متوسط واقعا چه می‌کند، به هیچ وجه با آن‌چه آدم‌ها- یعنی کسانی که می‌پندارند روی کانون توجه جامعه نفوذ دارند- فکر می‌کنند همه باید درباره‌ی آن صحبت کنند هم‌خوانی ندارد. و اینترنت خیلی کم چنین تاثیری دارد. چون گفت‌وگو را قابل رویت می‌کند، ما را با گوناگونی آن‌چه آدم‌ها واقعا به آن اهمیت می‌دهند بهت‌زده می‌کند.

“یکی از چیزهایی که من فکر می‌کنم درباره‌ی اینترنت و شیوه‌ای که جامعه را متحول کرده‌است واقعا نگران‌کننده است، این است که تعداد خیلی کمی از آدم‌ها در واقع به چیزهایی اهمیت می‌دهند که ما فکر می‌کردیم باید اهمیت بدهند. این چیزی است که همیشه نخبگان فرهنگی را مشوش می‌کند. آنها فکر می‌کردند همه به همان ۵ کتابی اهمیت می‌دهند که آنها خوانده‌اند. اما در فضای برخط همه درباره‌ی گرگ و میش، لیگ ورزش‌ فانتزی‌شان، پوکمون، جلسه میهانی چای، باغبانی، و بافتنی صحبت می‌کنند. و نخبگان چنین حسی دارند: ‘خدای من چرا همه تا این حد احمق هستند؟’ و منظور آنها از احمق این است که ‘چرا همه همان ۵ کتابی را نمی‌خوانند که من در حال خواندن هستم؟'”
 
3. بدانید چه وقت به “هوش برون سپاری‌شده” اتکا کنید (و چه وقت نکنید)
“اگر شما مهارت‌هایی را به حالت خودکار درآورید که نباید خودکار باشند، کیفیت عملکرد و تفکرتان را کاهش می‌دهید. ما می‌بینیم که ماشین‌های خودران گوگل در حال پیشرفت است. از طرفی این فوق‌العاده است چون انسان‌ها رانندگان مخوفی هستند. ما نباید رانندگی کنیم. ذهن ما به شدت آشفته است و به آسانی حواس‌مان پرت می‌شود. ما بیش از حد به قابلیت‌هایمان اطمینان داریم و از قدرت حرکتی یک شی ۲ تنی که با سرعت ۶۰ مایل در ساعت در حرکت است درک افتضاحی داریم. من ترجیح می‌دهم یک روبات ماشین را کنترل کند. خطرش هنگامی است که مجبور می‌شوید ناگهان کنترل را به انسان بازگردانید.

“من در ماشین و در حال خواب یا بازی هستم، به اطراف توجه نمی‌کنم، یا روزنامه می‌خوانم، و ناگهان ماشین خودران من می‌گوید؛ ‘خدای من دارد اتفاقی می‌افتد که من قادر به کنترل آن نیستم. بیا کلیو، تو بران.’ و شاید حالا واقعا ۲ سال باشد که من رانندگی نکرده‌ام. بنابراین احتمالا رانندگی من فاجعه‌بار خواهدبود. وقتی چیزی را کاملا به یک دستگاه یا یک الگوریتم محول می‌کنید، ممکن است عادت انجام آن وظیفه را از دست بدهید. این مشکل واقعا جالبی است و من نمی‌دانم آنها چگونه می‌خواهند آن را در ماشین‌های خودران حل کنند. جواب آماری آن این است که اگر کنترل ماشین به من برگردانده شود، احتمالا تصادف می‌کنم. اما نرخ آسیب کلی محول کردن کنترل ماشین به روبات‌ها باز هم به قدری پایین خواهدبود که ارزش‌اش را دارد.

“اما این چگونه با وظایفی که با مرگ و زندگی در ارتباط نیست قابل قیاس است؟ یک مثال آن ماشین حساب و یادگیری ریاضی است. به نظر می‌رسد شواهد حاکی از آن است که اگر در فرآیند یادگیری یک کودک خیلی زود به او ماشین حساب بدهید، ریاضی را کاملا به خوبی یاد نمی‌گیرد چون این شانس را ندارد که واقعا با آن روندها گلاویز شود. حتی بد است که عمل جمع با انتقال را به حالت یک روتین یا الگوریتم درآورید. پژوهش‌ها نشان داده‌است این کار مانع از آن می‌شود که کودک درباره‌ی مفهوم اعداد فکر کند. من این را در کودکان‌ام می‌بینم. معلم‌ها الگوریتم را ارائه می‌کنند اما در عین حال روش‌های مختلف فکر کردن درباره‌ی اعداد را درس می‌دهند. هنگامی شما این مفاهیم اولیه‌ی ریاضی را بفهمید، استفاده از ماشین حساب خوب است و در واقع توانایی یادگیری ریاضی، و کشف ترکیب‌های جالب عددی را در ما بالا می‌برد و سبب پیشرفت ما می‌شود.”

ادامه دارد...
 
منبع: تحریریه سایت کسب و کار بازده_مینا بنادکوکی